شوق عبادت از خداست
مردی بود که همیشه با خدای خودش راز و نیاز میکرد و داد «اللَّه، اللَّه» داشت. یک وقت شیطان بر او ظاهر شد و او را وسوسه کرد و به او گفت: ی مرد! این همه که تو «اللَّه، اللَّه» میگویی و سحرها با این سوز و درد خدا را میخوانی، آخر یک دفعه هم شد که تو لبّیک بشنوی؟ تو اگر به در هر خانهای رفته بودی و این همه فریاد کرده بودی، لااقل یک دفعه در جواب تو لبیک میگفتند. این مرد به نظرش آمد که این حرف، منطقی است. دهانش بسته شد و دیگر «اللَّه، اللَّه» نگفت. در عالم رؤیا هاتفی به او گفت: چرا مناجات خدا را ترک کردی؟ گفت: من میبینم این همه که دارم مناجات میکنم و با این همه درد و سوزی که دارم یک بار هم نشد در جواب، به من لبیک گفته شود. هاتف به او گفت: ولی من مأمورم از طرف خدا جواب را به تو بگویم: آن اللَّهِ تو لبیک ماست نی که آن اللَّه تو لبیک ماست آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست تو نمیدانی که همین درد و سوز و همین عشق و شوقی که ما در دل تو قرار دادیم، خودش لبیک ماست.
انسان کامل، استاد مطهری ،ص 68