دوستت دارم...
و ان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک
خدایا اگر مرا بر جرمم مواخذه کنی به عفوت مواخذه می کنم و اگر مرا در آتش بیندازی به اهل آتش می گویم که من دوستت دارم.
« فرازی از مناجات شعبانیه»
از همان ابتدا نامت را بر روی گلبرگی از گل شقایق حک کردم و بر دیواره قلبم آویزان نمودم تا برای همیشه قلبم با نامت متبلور شود. دوست دارم خرده خرده احساسم را و ذره ذره وجودم را نثار وجود لاینتناهیت کنم. دوست دارم از پیچک امید بالا روم و اذان عشق سر دهم . دوست دارم محراب نگاهم را به زمزمه توحید خلایقت بدوزم؛ ولی نمی دانم، نمی دانم چرا وقتی به طراوت گل سرخ، به لطافت پر طاووس، حتی وقتیکه به غربت یک دل خسته نگاه می کنم عکسی از رخ تو با قابی طلایی در وجود همه آنها می بینم.
می خواهم پنجره طلوع آفتاب زرگونت را به سوی رگهای خسته ام باز کنم و با ذکرت مرهمی بر دل پژمرده ام گذارم و با حضورت افکار خشکیده ام را آبی از جنس وجود بدهم و من می خواهم بر روی تک تک سلولهای گوش باد بگویم که تو را دوست دارم تا باد برود و آهنگ عشق من نسبت به تو را در تمام روزنه های زمین بنوازد.
می خواهم فریاد بزنم فریادی به بلندای آسمان و بگویم: که ای عالمیان من او را بیشتر از غنچه گل سرخ، بیشتر از نغمه قناری یا نه ، بیشتر از همه عالم دوست دارم. می خواهم روی تکه تکه آبهای جهان با قلمی نازکتر از اشعه خورشید بنویسم : دوستت دارم. می خواهم وقتیکه مُردم بر سر قبرم ابرها را بفشاری تا از روی قبرم گل لاله ای بروید که روی تک تک گلبرگهای آن نوشته:
دوستت دارم ای خدا، ای معبود، ای اله.
دلنوشته مرضیه زندی(معاون فرهنگی)