کاش چندین جان داشتم...
در فرازهایی از وصیت نامه شهید مکیان آمده است:
خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار ماندهایم، خدایا هیاهوی بهشت را میبینم، چه غوغایی!!! حسین به پیشواز یارانش آمده، چه صحنهای!!! فرشتگان ندا میدهند که همرزمان ابراهیم! همراهان موسی! همدستان عیسی! همکیشان محمد !همسنگران علی! همفکران حسین علیهالسلام! همگامان خمینی و خامنهای از سنگر کربلا آمدهاند، چه شکوهی!!! این دل نوشته را در حالی مینویسم که هیچ امیدی به شهادت ندارم، مگر به فضل خداوند متعال، زیرا ما بنده نافرمانبردار درگاه خداوند بودهایم، که اگر بخواهیم خود را از شهدا و شاهدان حقانیت خداوند تبارکوتعالی بدانیم دچار جرم دیگری شدهایم. ای امت دلاور حزبالله، ای کسانی که اگر پایش بیفتد حاضرید همهی هستیتان را تقدیم اسلام کنید، من که چیزی نداشتم هستی من یک جان بود، که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب الله فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود،کاش چندین جان داشتم و آنها را پای رهبرم و کوی و عشق حسین میریختم و به اندازه یک لبخند او را شاد میکردم.
سند گمنامی