موسسه آموزش عالي حوزوي فاطمیه دامغان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نقل قول سهل بن سعد درباره ورود کاروان اسرا به شام

08 مهر 1399 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی دامغان

إنَّ سَهلَ بنَ سَعدٍ قال :
خَرَجتُ إلى بَيتِ المَقدِسِ حَتّى تَوَسَّطتُ الشّامَ ، فَإِذا أنَا بِمَدينَةٍ مُطَّرِدَةِ الأَنهارِ كَثيرَةِ الأَشجارِ ، قَد عَلَّقُوا السُّتورَ وَالحُجُبَ وَالدّيباجَ ، وهُم فَرِحونَ مُستَبشِرونَ ، وعِندَهُم نِساءٌ يَلعَبنَ بِالدُّفوفِ وَالطُّبولِ ، فَقُلتُ في نَفسي : لَعَلِّ لِأَهلِ الشّامِ عيدا لا نَعرِفُهُ نَحنُ ، فَرَأَيتُ قَوما يَتَحَدَّثونَ ، فَقُلتُ : يا هؤُلاءِ ! ألَكُم بِالشّامِ عيدٌ لا نَعرِفُهُ نَحنُ ؟ !
قالوا : يا شَيخُ! نَراكَ غَريبا .
فَقُلتُ : أنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ ، قَد رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وحَمَلتُ حَديثَهُ .
فَأَشاروا إلى بابٍ يُقالُ لَهُ بابُ السّاعاتِ ، فَسِرتُ نَحوَ البابِ ، فَبَينَما أنَا هُنالِكَ ، إذ جاءَتِ الرّاياتُ يَتلو بَعضُها بَعضا ، وإذا أنَا بِفارِسٍ بِيَدِهِ رُمحٌ مَنزوعُ السِّنانِ ، وعَلَيهِ رَأسُ مَن أشبَهُ النّاسِ وَجها بِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، وإذا بِنِسوَةٍ مِن وَرائِهِ عَلى جِمالٍ بِغَيرِ وِطاءٍ .
فَدَنَوتُ مِن إحداهُنَّ فَقُلتُ لَها : يا جارِيَةُ مَن أنتِ ؟
فَقالَت :
سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ .
فَقُلتُ لَها :
ألَكِ حاجَةٌ إلَيَّ ؟ فَأَنَا سَهلُ بنُ سَعدٍ مِمَّن رَآى جَدَّكِ وسَمِعَ حَديثَهُ .
قالَت :
يا سَهلُ ! قُل لِصاحِبِ الرَّأسِ أن يَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أمامَنا ، حَتّى يَشتَغِلَ النّاسُ بِالنَّظَرِ إلَيهِ فَلا يَنظُرونَ إلَينا ، فَنَحنُ حَرَمُ رَسولِ اللّه ِ .
ترجمه:
سهل بن سعد گفت :
به سوى بيت المقدّس ، روانه شدم و به شهرهاى شام رفتم . در شهرى پُر آب و درخت ديدم كه پارچه و پرده و ديبا آويخته اند و شاد و خوش حال اند و زنانى هم پيش آنان ، دف و طبل مى زنند . با خود گفتم : شايد شاميان ، عيدى دارند كه آن را نمى شناسيم . ديدم مردمى سخن مى گويند . گفتم : اى مردم ! آيا شما در شام ، عيدى داريد كه ما آن را نمى شناسيم؟!
گفتند : اى پيرمرد ! تو را غريبه مى بينيم؟
گفتم : من سهل بن سعد هستم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديده ام و از او حديث
شنيده ام .
مردم به دروازه اى به نام «دروازه ساعات» ، اشاره كردند . به سوى آن رفتم و آن جا كه بودم ، پرچم هايى پى در پى آمد و اسب سوارى را ديدم كه به دستش نيزه سرشكسته اى بود و سرى بر آن بود كه شبيه ترينِ صورت ها به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و در پى آن ، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند .
به يكى از آنها نزديك شدم و به او گفتم :
اى دختر ! تو كيستى؟
گفت : سَكينه دختر حسين علیه السلام .
به او گفتم :
آيا درخواستى از من دارى ؟ من ، سهل بن سعد هستم كه جدّت را ديده و از او حديث شنيده ام .
سكينه سلام الله علیها گفت :
اى سهل ! به حامل سر بگو كه سر را جلوى ما ببرد تا مردم به ديدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نكنند ، كه ما حرم پيامبر خدا صلی الله علیه و آله هستيم .

مقتل الحسين عليه السلام خوارزمي : ج ٢ ص ٦٠ ؛ بحار الأنوار علامه مجلسی ره : ج ٤٥ ص ١٢٧، مناقب ابن شهرآشوب : ج ٤ ص ٦٠ .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: اسرا شام ورود کاروان

موضوعات: مناسبت ها لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

موسسه آموزش عالي حوزوي فاطمیه دامغان

موضوعات

  • همه
  • مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه دامغان
  • مقالات و پایان نامه ها
  • اخبار مؤسسه
  • احادیث و روایات
  • مناسبت ها
  • سخنی از دل
  • با بزرگان
  • سخن مشاور
  • سیره شهدا
  • حکایت
  • ادعیه
  • احکام
  • معصومین
  • مسابقه
  • کلام رهبر معظم انقلاب
  • حجاب و عفاف
  • سایر
  • نماز
  • نمی از یم امام انقلاب
  • بیانیه
  • اخلاق
  • اخبار
  • معرفی کتاب
  • تندرستی
  • تفسير
  • خانواده
  • بروشور
  • درنگی در نهج البلاغه
  • مسابقه
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

آمار

  • امروز: 374
  • دیروز: 179
  • 7 روز قبل: 2155
  • 1 ماه قبل: 5971
  • کل بازدیدها: 148194
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس