مقالات پندآموز رمضانی
قدیما یه قصه ای شنیده بودیم که خیلی جالب بود؛ که یه پادشاهی بود روزی از روزها
به مردمش گفت:
روزی یه نفر می تونه از خزانه من به مدت دوساعت هر چی می خواد برداره و ببره!
روزی از روزها یکی که نوبتش رسیده بود، رفت داخل خزانه با خودش گفت:
وقت زیاد دارم اوّل یه گشتی بزنم بعد هر چی خواستم باخودم می برم!
بعد از یکم گشتن داخل خزانه چشمش به تخت خیلی قشنگی افتاد که اونو به خودش جذب کرد.
رفت و روی تخت نشست و با خودش فکر کرد که یکم اینجا روی این تخت نرم و راحت استراحت می کنم بعد چیزایی که می خوام با خودم می برم!
استراحت همان و خواب رفتن مرد همان، که داروغه اون مرد رو از خواب بیدار کرد
گفت وقتت تمام شد بفرما بیرون!!
تازه مرد دست هایش رو بر سر کوبید و از خزانه بیرون رفت!
دوست عزیز :
حال ما هم در همچین خزانه ای قرار داریم به نام:
★رمضان شریف★
مهلت داده شده ایم پس تا توان داریم و بیشتر از توان خودمون باید تلاش کنیم
که همچین چیزی معلوم نیست بدست بیاریم یا خیر…!!!
در آیینه بدانیم چو هست
نه درآن وقت که افتاد شکست..!
یعنی توی یه خزانه ای قرار داریم که صاحبش نه یک پادشاهه،
نه رییس جمهور هست، نه رییس مجلس،
و نه نماینده مجلس، و نه هیچ وزارتی و نه صدارتی
دوست عزیز:
در خزانه اللّه تبارک و تعالی و در مهمانی اللّه عزّوجلّ
قرار داریم،
اگر الان جمع نکنیم، پس از ما بی فکر تر
وجود ندارد!!!
در دعای خیرتان مارا هم شریک بدارید
“جزاکم اللّه خیرا