فضیلت علم
وقتی اسکندر جهت فتح ممالک به شهری رسید که در آبوهوا و نعمت نظیر آن را ندیده بود فرمان داد تا در آن حوالی سراپرده برپا نمایند.
ناگاه به قبرستانی رسیدند دید بر قبر یکی نوشته شده یک سال عمرکرده و بر دیگری نوشته سه سال و بر دیگری پنج سال و خلاصه هیچ یک را عمر از پانزده سال و بیست سال بیش نبود.
در حیرت شد که چگونه در چنین آبوهوای خوب عمر اندک باشد.
فرستاد جمعی از اعیان شهر را حاضر کردند و همه را کهنسال یافت از آنها عمر کم قبر ها را پرسید گفتند: اموات ما نیز مانند ما عمر زیاد کردهاندولی روش ما این است که از ایام زندگی خود آنچه برای تحصیل علم و دانش و تکمیل نفس گذرانده از عمر خود شمرده و بقیه را باطل و بیهوده.
پس هر کس از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب کند و بر روی قبر او نویسند که با (علم و دانش )بوده است .
اسکندر این سخن و عادت را بسیار پسندیده دید و آنها را تحسین کرد.
داستانهایی از فضیلت علم