سرگذشت يونس
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَٰهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ
و ذالنون [= یونس ] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت. و چنین مى پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت.
(اما موقعى که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ى متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودى نیست. منزهى تو! من از ستمکاران بودم.» (انبیاء/۸۷)
سرگذشت یونس(علیه السلام)
او سال ها در میان قومش (در سرزمین نینوا در عراق) به دعوت و تبلیغ مشغول بود، ولى هر چه کوشش کرد، ارشادهایش در دل آنها مؤثر نیفتاد، خشمگین شد، آن محل را ترک کرد و به سوى دریا رفت، در آنجا بر کشتى سوار شد، در میان راه، دریا متلاطم گشت، چیزى نمانده بود که همه اهل کشتى غرق شوند.
ناخداى کشتى گفت: من فکر مى کنم در میان شما بنده فرارى وجود دارد، که باید به دریا افکنده شود (و یا گفت: کشتى زیاد سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم) چند بار قرعه کشیدند، و در هر بار به نام یونس درآمد! او فهمید در این کار سرى نهفته است و تسلیم حوادث شد.
هنگامى که او را به دریا افکندند، نهنگ عظیمى او را در کام خود فرو برد، و خدا او را به صورت اعجازآمیزى زنده نگه داشت.
سرانجام او متوجه شد، ترک اولائى انجام داده، به درگاه خدا روى آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود، خدا نیز دعاى او را استجابت فرمود و از آن تنگنا نجاتش داد.
ممکن است تصور شود، این ماجرا از نظر علمى امکان پذیر نیست ولى بدون شک، این امر یک امر خارق عادت است، نه یک محال عقلى، همانند زنده شدن مردگان که تنها خارق عادت محسوب مى شود و محال نیست.
و به تعبیر دیگر، از طرق عادى انجام آن امکان پذیر نیست ولى با استمداد از قدرت بى پایان پروردگار مشکلى ندارد.
تفسیر نمونه