حجاب از دیدگاه احادیث:
اسلام می خواهد زن طبق خصوصیات زنانگی خود و مردهم مطابق با خصوصیات مردانگی خود رفتار نماید، تا هماهنگی موجود در نظام خلقت از حالت طبیعی و متعادل خود خارج نگردد.(محمدجوادجاوید،۱۳۸۸،ص 107) در نهج البلاغه از امیرالمؤمنان حضرت علی(ع) نقل شده است: انّ شدّه الحجاب ابقی علیهن؛ به درستی حجاب و پوشش بیشتر برای سلامت و استواری زنان سودمندتر است.سیره فاطمه زهرا (س) نیز نشان می دهد که ایشان التزام عملی به کلام همسر خود حضرت علی (ع) داشته اند و از حجاب و پوشش حداکثری در بیرون منزل استفاده می کرده اند. از رسول خدا نقل شده است؛اُمِرت بالستر فلم اجر شیئا استر منه؛ من به پوشش مأمور شدم و چیزی را پوشاننده تر از آن (شلوار ) ندیدم.در حدیث دیگری از رسول خدا (ص) نقل شده است: للزوجات ما تحت الدرع والابن والاخ مافوق الدرع و لغیر ذی محرم اربعه اثواب درع و خمار و جلباب و آزار؛ شوهر حق دارد بدن زن را که زیر پیراهن قرار دارد نگاه کند و برادر و فرزند مجاز نداره روی پیراهن به بدن زن نگاه کنند، ولی بانوان در برابر نامحرم باید چهار لباس بپوشند: پیراهن، مقنعه، چادر و شلوار.
از مقایسه حدیث نبوی قبل با این حدیث علوی این نکته آشکار میشود که در هر دو حدیث از چهار پوشش نام برده شده است. علاوه براین از برخی احادیث مطلوبیت پوشش بیشتر به روشنی استفاده میشود. در متون اسلامی از پوشیدن لباس های نازک نیز منع شده است.
در حدیثی نقل شده است: لا یجوز المرأه المسلمه ان تلبس ما لا یواری جسرها و من رقَّ ثوبه رقَّ دینه؛ برای زن مسلمان جایز نیست که لباس بپوشد که بدنش را نمی پوشاند و هرکس که لباس او نازک و رقیق باشد دین داری او نیز رقیق و نازک است.(حسین مهدی زاده،۱۳۸۷،ص ۶۶-۷۰) حجاب با ایمان به خدا گره خورده است و بی حجابی در بی ایمانی خلاصه میگردد.(محسن دهقانی، ۱۳۸۶،ص ۸۹) با استفاده از فراین و شواهد صدیقی و تاریخی فوق، از سنت و سیره معصومان (ع) می توان نتیجه گرفت که پوشش لباس ها و و مانتوهای کوتاه،تنگ و نازک توسط برخی بانوان با سیره و سنت اسلامی مخالف است. لزوم حجاب و پوشش یکی از مهم ترین واجبات الهی برای زنان است که تأمین کننده عفت و تقوای آنان است. تقوا در فرهنگ قرآن و اسلام،حجاب و پوشش درونی و باطنی در مقابل گناه و کار خلاف است که آثار آن در رفتار ظاهری و بیرونی متجلی می یابد.( وَلباسُ التَّقوی ذلِکَ خیرٌ)؛ و لباس تقوا و پرهیزگاری بهتر است.(مهدی حسین زاده،۱۳۸۷،ص۷۰-۷۱)