موسسه آموزش عالي حوزوي فاطمیه دامغان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جمله زیبا

26 تیر 1395 توسط موسسه آموزش عالی حوزوی دامغان

روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته بود وکلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده می شد. من کور هستم لطفا کمک کنید روز نامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت. نگاهی به او انداخت فقط چند سکه داخل کلاه بود او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلورا کنار او گذاشت و آنجا راترک کرد . عصر آن رو ز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد کلاه مرد کور پر از پول شده است مردکور از صداهای قدمهای او خبر نگار را شناخت از او پرسید که بر روی تابلو چه نوشته است؟ روز نامه نگار جواب داد چیز خاصی نبود من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد وبه راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلو خوانده می شد امروز بهار است ولی من نمی توانم ببینم.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: حکایت لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

موسسه آموزش عالي حوزوي فاطمیه دامغان

موضوعات

  • همه
  • مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه دامغان
  • مقالات و پایان نامه ها
  • اخبار مؤسسه
  • احادیث و روایات
  • مناسبت ها
  • سخنی از دل
  • با بزرگان
  • سخن مشاور
  • سیره شهدا
  • حکایت
  • ادعیه
  • احکام
  • معصومین
  • مسابقه
  • کلام رهبر معظم انقلاب
  • حجاب و عفاف
  • سایر
  • نماز
  • نمی از یم امام انقلاب
  • بیانیه
  • اخلاق
  • اخبار
  • معرفی کتاب
  • تندرستی
  • تفسير
  • خانواده
  • بروشور
  • درنگی در نهج البلاغه
  • مسابقه
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

آمار

  • امروز: 1946
  • دیروز: 486
  • 7 روز قبل: 1348
  • 1 ماه قبل: 9642
  • کل بازدیدها: 167765
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس