توشه برای سفر
از سفیان بن عیینه نقل شده که زهری گفت:
در شب سردی بارانی حضرت زینالعابدین را دیدم که بر پشت خود انباری آرد گرفته، میرفت .
عرض کردم :این چیست؟
فرمود: سفری در پیش دارم که زاد و توشه آن را به مکانی مطمئن حمل میکنم.
عرض کردم: غلام من در خدمت شما است اجازه بدهید بردارد.
ایشان قبول نکرد .
گفتم :اجازه بدهید خودم بردارم من شما را از بردن این بار گران بی نیاز می کنم.
فرمود: من خود را بینیاز نمیکنم از برداشتن چیزی که سبب نجات من است در سفر آینده، ورود مرا به منزل آینده بیخطر میکند.
تو را به خدا قسم می دهم راه خود را بگیر و مرا به خود واگذار.
راه خویش را گرفتم پس از چند روز خدمتش رسیده عرض کردم :از آن مسافرتی که قرار بود خبری نیست؟
آن طور که تو خیال کردی نبود. آن سفر مرگ بود که خود را آماده مسافرت میکردم زیرا آمادگی برای مرگ یکی به این است که از حرام خودداری کنیم و دیگری بخشیدن مال و نیکوکاری.
عللالشرایع، ج ۱