بزرگ مردی که رفت
بعدازظهر آن روز را همه كساني كه به بهشت زهرا(س) آمده بودند، به خاطر دارند. بعدازظهر آن روز داغ و سوزان خرداد68 كه پيكر مطهر حضرت امام(ره) به خاك سپرده شد. ميليون ها نفر با چشمان اشكبار و دل هاي داغدار و در حالي كه لباس عزا بر تن داشتند و در ماتم امام راحل(ره) بر سروسينه مي كوبيدند، از اولين ساعات بامداد روز 16خرداد، براي شركت در مراسم نماز بر پيكر امام(ره) به محل كنوني مصلاي تهران آمده بودند و پس از آن با پاي پياده پيكر مراد و مقتداي خود را تا بهشت زهرا(س) بدرقه كرده بودند… حالا چند ساعت از ظهر آن روز گذشته بود، هوا داغ و تب دار بود. پيكر مطهرامام(ره) در حالي كه حضور انبوه جمعيت كار خاكسپاري را با دشواري روبرو كرده بود، سرانجام به خاك سپرده شده بود، اما جماعت از مراد خود دل برنمي كندند و انبوهي از آنان و به ويژه جوانان گرد تربت او در طواف بودند و بر سروسينه مي زدند… ناگهان در شمال آسمان، قطعه ابري نمودار شد. آسمان همه جا آفتابي بود. من خود به چشم ديدم … و همه كساني كه آنجا بودند… منظره عجيبي بود، غير از آن قطعه ابر، هيچ ابري در آسمان نبود، حتي يك لكه كوچك… ابر آرام و باوقار نزديك مي شد. به سوي تربت امام(ره) مي آمد. آنجا كه جماعت بي قرار در هرم آفتاب سوزان بر سروسينه مي كوبيدند و گرد تربت امام به طواف آمده بودند… چند دقيقه بعد، قطعه ابر به بالاي تربت پاك خميني(ره) رسيد، بر تربت امام و جماعت در طواف تا شعاع نزديك به يك كيلومتر -شايد كمتر و شايد هم بيشتر- سايه افكند و از حركت ايستاد… آهسته به يكي از برادران سپاهي كه كنارم بود اشاره كردم … پيش از آن كه حرفي بزنم مقصودم را فهميد، چرا كه خودش هم مي ديد… همه جا، آسمان آبي و آفتابي بود غير از آنجا كه ساعتي پيش امام به خاك سپرده شده بود… با تعجب به هم نگاه كرديم… عده ديگري هم متوجه ماجرا شده بودند… ابر به مقصد رسيده بود، بي آن كه غرش كند باريدن آغاز كرد. باران دانه درشت… فقط همان جا… ترديدي نبود كه براي حضور در عزاي خميني(ره) آمده بود… آرام مي گريست ؟ يا آرام بر تن تب دار عزاداران خميني(ره) در آن بعدازظهر داغ آب مي پاشيد؟…
چه مي دانيم؟ هر چه بود آن شب، وقتي مردم گزارش آقاي كريمي، گزارشگر صداوسيما از مراسم تدفين را ديدند و شنيدند، بسياري انگشت حسرت به دندان گزيدند كه كاش بعد از تدفين، بهشت زهرا(س) را ترك نكرده بودند… آقاي كريمي در ميان گزارش خود ناگهان فرياد برآورد… شنوندگان عزيز! مردم شريف ايران! توجه فرمائيد! توجه فرمائيد! هم اكنون قطعه ابري بر فراز تربت امام(ره) ظاهر شده است و در حالي كه همه جا آفتابي است، بر تربت پاك او و جمعيت عزادار، باران دانه درشت مي بارد… خميني عزيز، آقا و مولاي ما تو كه بودي كه هنوز تو را نشناخته ايم… خدايا…خدايا… و هق هق گريه امانش نمي دهد.