ارتباط و نجات حتمی
روزی از روزها حضرت سجاد( علیه السلام ) مشغول نماز بود و فرزندش محمد باقر (علیه السلام) که کودکی خردسال بود کنار چاهی که در وسط منزلشان قرار داشت ایستاده بود و چون مادرش خواست او را بگیرد ناگهان کودک به داخل چاه:o: افتاد .
مادر فریادزنان به سر و سینه خود میزد و برای نجات فرزندش کمک میطلبید و میگفت: یابن رسولالله !
شتاب نما و به فریادم برس که فرزندت در چاه افتاد بچهات غرق شد و …
اامام سجاد (علیهالسلام )بااینکه دادوفریاد همسر خود را میشنید اما در کمال آرامش و متانت به نماز خود ادامه داد و لحظهای ارتباط خود را با پروردگار متعال و معبود بیهمتای خویش قطع نکرد و همسر آن حضرت چون چنین حالتی را از شوهر خود ملاحظه کرد با حالت افسردگی و اندوه گفت: شما اهلبیت رسولالله چنین هستید و نسبت به مسائل دنیا و متعلقات آن بیاعتنا میباشید .
پس از آنکه حضرت با کمال اعتماد و اطمینان خاطر نماز خود را به پایان رساند بلند شد و به سمت چاه حرکت کرد و چون کنار چاه آمد لب چاه نشست و دست خود را داخل آن برد و فرزند خود را گرفت و بیرون آورد هنگامیکه مادر چشمش به فرزند خود افتاد در حالی که فرزند میخندید و لباسهایش خشک می باشد، آرام شد و آنگاه امام سجاد علیهالسلام به او فرمود :ای زن ضعیف و سست ایمان! بیا فرزندمان را بگیر .
زن به جهت سلامتی بچهاش خوشحال ولی از طرفی به جهت سخن شوهرش غمگین و گریان شد .امام سجاد علیهالسلام فرمود: من تمام توجه و فکرم در نماز به خداوند متعال بود و خدای مهربان بچه مان را حفظ کرد و از خطر نجات داد.
بحارالانوار،ج ۸۱،ص۲۴۵