خوشا به حالت ای خاک
هرثمه بن سلیم یکی از یاران امیر مؤمنان (ع) بود که در جنگ صفین در رکاب آن حضرت می جنگید.
وی می گوید: وقتی از کوفه به جبهه صفین حرکت می کردیم به سرزمین «کربلا» رسیدیم هنگام نماز بود پس به امامت امیرمؤمنان( ع) نماز جماعت را اقامه نمودیم، پس از نماز، حضرت مقداری از خاک کربلا را برداشته و بوئید و فرمود:
🌹🌹«خوشا به حالت ای خاک، قطعاً از میان تو جماعتی بر می خیزند و بدون حساب وارد بهشت می شوند.»🌹🌹
پس از آن به جبهه صفین رفتیم و سپس به خانه ام باز گشتم و به همسرم گفتم:
از علی( ع) ماجرایی را برایت تعریف کنم آنگاه ماجرای فوق را برایش گفتم و اضافه کردم که علی (ع) ادعای علم غیب می کند.
🌼همسرم گفت: ای مرد! دست از این ایرادها بردار، آنچه امیرمؤمنان بگوید حق است.
هرثمه می گوید: من همچنان در شک و تردید بودم تا سرانجام ماجرای عاشورای سال ۶۱ هجری رخ داد و سپاه دشمن برای کشتن امام حسین( ع)بسوی کربلا لشکر کشید.
من ابتدا از سربازان لشکر عمر بن سعد بودم، یکباره به یاد سخن علی( ع) افتادم که براستی حق بود، از این رو از لشکر عمر سعد جدا شدم و در یک فرصت مناسب سوار بر اسب به سوی امام حسین (ع)گریختم.
همین که بر حضرت وارد شدم حدیث پدرش امیرمؤمنان (ع) را برایش باز گو کردم حضرت فرمود: اکنون که این خبر غیبی را محقق یافته دیدی تو از موافقین ما هستی یا از مخالفان؟
گفتم: هیچکدام فعلًا در فکر اهل و عیال خود هستم…
حضرت فرمود: بنابراین به سرعت از این سرزمین فرا کن، زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و به یاری ما بر نخیزد جایگاهش آتش🔥 دوزخ است.
هرثمه، این انسان سیه بخت بیچاره در این نقطه حساس راه بی تفاوتی را پیش گرفت و در حالی که امام زمانش غریب و تنها بود، از آن سرزمین گریخت.
📚کرامات الحسینیه،ج ۱