سفری در پیش و باری بر دوش
سفیان بن عیینة از زهری نقل می کند:در شبی سرد و بارانی، علی بن الحسین را در کوچه های مدینه دیدم که مقداری آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و به جایی می رفت. به آن حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! چه بر دوش دارید؟» امام فرمود: «سفری در پیش دارم که توشه ی آن را آماده کرده ام و می خواهم در جای امنی قرار دهم».
عرض کردم: «آیا اجازه می دهید خدمتکار من شما را در حمل این آذوقه کمک کند؟»امام فرمود: «خیر». گفتم: «اجازه بدهید خودم شما را کمک کنم». امام باز فرمود: «خیر. چرا چیزی که در سفر به کار من می آید، خود، متحمّل نشوم؟ تو را به خدا سوگند! مرا تنها بگذار!»آن شب گذشت. چندی بعد خدمت امام رسیدم و پرسیدم: «سفر آن شب چگونه گذشت».
امام پاسخ داد: «آن سفر از آن سفرها که تو پنداشتی نبود. منظور من سفر آخرت بود و من خود را برای آن جهان آماده می کنم. با دوری از حرام، بخشش و انجام کارهای نیکو».
علل الشرایع، ص 231